۱۱مبانی نظری عزت نفس
در بررسی عزت نفس اولین کار توسط ویلیام جیمز[۱] (۱۸۹۰) ، انجام شده است وی به توضیح تمیز بین خود شناخته و خود شناسانده پرداخت و آن را به سه عنصر مادی (بدن ، خانواده ، خانه ) ، اجتماعی (فرد در عین داشتن سطح مختلف اجتماعی ، برای سایر افراد قابل شناخت است ) و روحانی (حالت هوشیاری و تمایلات) تقسیم کرد . او معتقد بود که تصور فرد از خود در حین تعاملات اجتماعی ، یعنی زمانی که متولد شده و مورد شناسایی دیگران قرار می گیرد ، شکل می گیرد(به نقل از بیابانگرد ، ۱۳۷۲) .
در پژوهشی دیویس و کاتزمن [۲] (۱۹۹۷)، به این نتیجه رسیدند که کاهش عزت نفس جسمانی موجب افزایش افسردگی می گردد. همچنین بایبی [۳](۱۹۹۸) ، در بررسی خود رابطه بین عزت نفس ، افسردگی ، وسواس و نارضایتی بدنی را مورد مطالعه قرار داد. نتایج بدست آمده ، حکایت از آن داشت که عزت بدنی رابطه مثبت با عزت نفس دارد. همچنین عزت بدنی با افسردگی ، وسواس و اضطراب رابطه منفی دارد( به نقل ازنجفی، ۱۳۷۹).
اریکسون (۱۹۸۰) ، اعتماد و ایمنی حاصل از پذیرفتن محیط و دیگران را ، اساسی برای تحول می شناسد ، به اعتقاد وی ، کودکی که کارهایش تائید می شود ، احساس شایستگی می کند ، اما کودکی که اعمالش به چشم نمی آید ، احساس خود کم بینی و حقارت می کند . به نظر اریکسون والدین و معلمانی که به کودک پاداش می دهند توانمندی و احساس شایستگی او را استحکام می بخشند . در مقابل کسانی که تند خویی می کنند وتلاش های کودک را به مسخره می گیرند ، به احساس خود کم بینی او دامن می زنند .
براندن معتقد است که عزت نفس از دو بخش تشکیل می شود ، که یکی داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالش های زندگی یا باور خود توانمندی است ، و دیگری احساس صلاحیت برای خوشبخت شدن یا حرمت نفس می باشد ( به نقل از قراچه داغی ، ۱۳۷۹) .
پپ ، آلیسی ، مچیل و ادوارد[۴] ( ۱۹۸۹) ، معتقدند که نحوه ی شکل گیری عزت نفس را می توان از طریق تفکر در مورد « خود ادارک شده[۵] » و « خود ایده آل [۶]» بررسی نمود . خود ادارک شده همان خود پنداره[۷] می باشد ، یعنی دیدگاه عینی فرد در مورد مهارت ها ، صفات و ویژگی هایی که در خود می بیند یا فاقد آن است . خود ایده آل ، عبارت از تصویری است که هر فرد دوست دارد از خود داشته باشد . به اعتقاد وی ، زمانی که خود ادارک شده و خود ایده آل با هم همتراز باشند ، فرد از عزت نفس بالایی برخوردار است ، اما شکاف و فاصله بین خود ادارک شده و خود ایده آل ، عاملی است که مشکلات مربوط به عزت نفس را به وجود می آورد ، جرج کلی[۸] (۱۹۰۲) به اهمیت واکنش های افراد دیگر در شکل دادن به عزت نفس تاکید داشت ( به نقل از بیابانگرد ، ۱۳۷۲).
از دیدگاه مزلو[۹] ، عزت نفس عبارت است از شایستگی ، توانمندی ، اطمینان ، استقلال و آزادی ، چنانچه عزت نفس ارضاء گردد ، افراد احساس ارزشمندی ، توانایی و مثمر ثمر بودن و اعتماد به خود می کنند و اگر ارضا نشود به احساس حقارت ، درماندگی و ضعف در فرد منجر می گردد .همچنین راجرز عزت نفس را ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویشتن می پندارد ( شاملو ، ۱۳۷۸) .
رابسون عزت نفس را « حس رضامندی و خویش پنداری » می داند که از ارزیابی خود درباره ی ارزشمندی ، جذابیت ، شایستگی ، کفایت ، قدر و منزلت و توانایی جهت ارضای تمایلات و خواسته های فرد ناشی می شود (سبزواری ، ۱۳۷۷).
همچنان که کودکان از خود درکی پیدا می کنند و هویت خود را می یابند ، تلویحاً برای خصوصیات خود ارزش منفی یا مثبت قایل می شوند . مجموعا این ارزیابی هایی که کودک از خود می کند ، عزت نفس او را تشکیل می دهد . عزت نفس همان مفهوم «خود » نیست ، مفهوم «خود » مجموعه ای است از عقاید فرد درباره خود که بیشتر بر مبنای توصیف است تا قضاوت ممکن است بعضی از بخش های مفهوم «خود » خوب یابد تلقی شود ولی بعضی از بخش ها نه خوب تلقی شود نه بد .
اینکه کسی موی سیاه و صدای نرمی دارد ، بخشی از مهفوم «خود » است ولی این خصوصیات نه بد هستند و نه خوب .
از طرف دیگر ، عزت نفس به ارزیابی های شخصی از خصوصیاتش اطلاق می شود . مثالی ممکن است این تمایز را روشن کند یک پسر هشت ساله ممکن است از خودش این تصور را داشته باشد که زیاد دعوا می کند . اگر برای این توانایی در دعوا راه انداختن ارزش قایل باشد و به خودش حق بدهد این خصوصیت به عزت نفس او می افزاید . ولی اگر از اینکه مدام دعوا راه می اندازد ناخشنود باشد ، این خصوصیت احتمالاً عزت نفس او را کاهش می دهد( ماسن ، ۱۳۷۲) .
۲-۱۲توجه به عزت نفس در کودکان
یکی از دلایل توجه زیادی که به عزت نفس می شود ، این تصور است که ممکن است ضعف بعضی از کودکان در مدرسه ناشی از کمی عزت نفس آنان باشد . چندین برنامه تربیتی برای بالا بردن عزت نفس کودک به این امید طرح ریزی شده است که بتواند عملکرد او را در مدرسه نیز پیش ببرد .
عزت نفس ، اطمینان به خود و ارزش قایل شدن برای خود را به همراه می آورد . مردم منطبق با خودانگاره خود و توقعات خودشان و دیگران رفتار می کنند . تصور شخص از خودش ، تعیین کننده سرنوشت او خواهد بود . انتقاد کردن از کودک نه فقط از انگیزه حرمت می کاهد ، بلکه همچنین تاثیری منفی بر عزت نفس دارد که بر سطح توقع از خود تاثیر می گذارد . انتقاد مثبت ، توجه و حمایت از کودک در ایجاد خود انگاره ، دستیابی به یک حس مطلوب انتظار از خود و انگیخته باقی ماندن کمک می کند . هنگام تمجید از فرزندتان با بهره گرفتن از تعاریف متنوع می توانید بر او تاثیر گذاشته و اعتبار بیشتری به او ببخشید . نه فقط این تعاریف ، خود انگاره فرزندتان را بهتر می کند ، بلکه با استفاده بیشتر از آنها به نحو مثبت تری شاهد رشد کیفیات عملکردهای خوب در او خواهید بود ( فرگوسن ، ۱۳۸۲) .
کمک به رشد یک خود انگاره مثبت به دور از محدودیت های تصور قالبی ، گام مهمی در جهت صحیح می باشد . کودکی با خود انگاری خوب ، انضباط شخصی بیشتری دارد و برای یادگیری و ارتقای سطح مهارت هایشان بهتر انگیخته شده است . برای ارتقای خود انگاری فرزندتان اعتقاد داشته باشید که او مهم ترین کودک دنیا است سپس او را وادار به قبول این مطلب نمایید ( فرگوسن ، ۱۳۸۲) .
عزت نفس بر موفقیت های مدرسه ای موثر است ، بچه هایی که احساس خوبی درباره توانایی های خود دارند ، به احتمال قوی در مدرسه بهتر از بچه هایی عمل می کنند که اغلب فکر می کنند نمی توانند کارها را به درستی انجام دهند . موفقیت های مدرسه نیز متقابلا در عزت نفس بچه ها اثر می گذارند . چگونگی موفقیت های مدرسه ای دانش آموزان بر احساس آنها در مورد خود موثر خواهد بود . بچه هایی که عملکرد آنها در سطح پایین است ، این سطح عملکرد را به سایر فعالیت های خود نیز تعمیم می دهند .
عزت نفس در نحوه ارتباط بچه ها با دیگران موثر است . بچه هایی که در مورد خود احساس خوبی دارند تمایل دارند که رابطه ای مثبت با دیگر افراد داشته باشند . عزت نفس در خلاقیت موثر است بچه هایی با عزت نفس پایین کمتر از بچه هایی که دارای عزت نفس مناسب هستند ، برای انجام کارهای خلاقانه ریسک می کنند ، والدین در عزت نفس کودکان خود موثرند .
تحقیقات نشان می دهد که بچه های دارای عزت نفس بالا به داشتن والدینی گرایش دارند که به بچه های خود محبت می کنند و احساس مقبولیت به آنان می دهند . در حالی که بچه های باعزت نفس پایین به داشتن والدین نقاد و دقیق تمایل دارند . بچه های دارای عزت نفس پایین نسبت به بچه هایی که عزت نفس بالایی دارند ، گرایش خیلی بیشتری به کشمکش و ستیز با والدین نشان می دهند. موارد زیر کارهایی است که والدین می توانند با انجام آنها به افزایش عزت نفس منا سب فرزندان خود کمک نمایند .
- فرزندان خود را تحسین و تشویق کنند .
- محبت و عشق زیادی به فرزندان خود نشان دهید .
- با بچه های خود با احترام رفتار کنید .
- به رفتارها و نگرش های خود اهمیت دهید .
- به بچه ها مسئولیت بدهید .
- بچه ها را آزاد بگذارید تا بعضی مواقع خطر کنند .
- به توانایی ها و علایق فرزندان خود اهمیت بدهید .
- به سخنان کودکان گوش دهید و به آنها پاسخ دهید .
- به قول هایی که به کودکان داده اید ، عمل کنید (فتحی ، ۱۳۸۲) .
برای بهبود عزت نفس دانش آموزان باید کار را از کارکنان مدرسه آغاز کنیم . کودکان قبل از هر چیز ، از طریق الگوگیری و تقلید ،عزت نفس پیدا می کنند . اگر خود معلمان عزت نفس کمی داشته باشند ، احتمال دارد آن را به شاگردان خود منتقل کنند . در عین حال معلمین هر روز می توانند کارهایی انجام دهند که عزت نفس دانش آموزان افزایش یابد و در پی آن چشم انداز موفقیت آنان گسترش یابد . بدین منظور ، الگویی را مطرح می سازیم که با بهره گرفتن از آن دانش آموزان را به سویی می رانیم که در زندگی خود برنده و موفق باشند .
- این نگرش را ایجاد کنید که هر شخص مسئول نتایج و عواقب کار خود است .
- بر نقاط مثبت تاکید کنید .
- بیاموزید که گفتارهای خود را کنترل کنید .
- در کلاس گروه های حمایت درست کنید .
- نقاط قوت و منابع خود را شناسایی کنید .
- اهداف و آرمان های خود را مشخص کنید .
به باز خوردها پاسخ بدهید و استقامت داشته باشید (کیوانی ، ۱۳۸۸) .
[۱] – William James
۱-Dawis & Katzman
۲-Biby
دلالتهای بالینی حضورذهن
۲-۲۰-۱- افزایش زمان زندگی در لحظه
یکی از نشانه های مراقبهی تخصصی توانایی تجربهی هیجانات منفی بدون ضرورت پرداختن به آنهاست. این مهارت دلالتهای معناداری برای درمان اَشکال رایج آسیبهای روانشناختی، به ویژه اختلالهای خلقی و اضطرابی و اشکال شدید نشخوارهای فکری منفی دارد. آموزش حضورذهن مجموعه ای از راهبردها را دربرمیگیرد که به افراد کمک می کند تا تمایلشان را برای نشخوار کاهش دهند (جین، شاپیرو، وانیک، روچ و میلز[۱]، ۲۰۰۷). اگر همانطور که فارب، سگال، مایبرگ، بین و کن (۲۰۰۷) توصیه کردند حضورذهن بتواند به افراد کمک کند تجربهی لحظهی حاضرشان را از حس دراز مدت داستان پردازیشان جدا کنند، پس ممکن است این کار به افراد کمک کند به جای افکار منفی مربوط به تجربیات گذشته یا نگرانیهای آینده روی تجربهی جاری تمرکز کنند تبیین کند.
۲-۲۰-۲- افزایش عاطفهی مثبت
اگرچه بسیاری از انجامدهندگان دراز مدت مراقبه، سطوح بالایی از آرامش و خرسندی را به عنوان نتیجهی تمرین مراقبه گزارش کردهاند، سنجش عینی، امید به کمّی کردن ارتباط بین حضورذهن و عاطفهی مثبت را دشوار میسازد. با این حال، برخی پژوهشها اشارات اندکی را نشان میدهد که تمرین حضورذهن ممکن است به برانگیختن عاطفهی مثبت در مورد جمعیتهای بالینی کمک کند. ریچارد دیویدسن و همکاران الگوهای EEG را در حالت استراحت در آزمودنیهای سالم، قبل و بعد از ۸ هفته مداخلهی MBSR با یک گروه کنترل (دیویدسن، کاباتزین، چاماچر، روسنراز و مولر[۴]، ۲۰۰۳) مقایسه کردند. دیویدسن قبلاٌ نشان داده بود که EEG بیمارانی که از افسردگی و اضطراب رنج میبرند در حالت استراحت در نیمکرهی راست مغز افزایش نشان داده است، در حالی که آزمودنیهای سالم فعالیت بیشتری در نیمکرهی چپ دارند. اگرچه این پژوهش در مقیاسی کوچک بود، نتایج نشان داد که الگوهای EEG پس از هشت هفته تمرین و تداوم MBSR به مدت سه ماه، می تواند تغییر جهت الگوهای EEG به سمت چپ را در حالت استراحت نشان دهد. به صورت معنادارتری، تغییرات مشاهده شده با بهبود سیستم ایمنی همبستگی داشته است. به علاوه، پژوهش اخیر EEG با بهره گرفتن از MBSR روی یک گروه ۲۲ نفره بیماران حاد خودکشیگرا نشان داد که ممکن است عاطفهی مثبت وقتی به وسیلهی افزایش فعالیت EEG اندازه گیری شود به طور معناداری در شرایط MBSR به اندازه درمان رایج باشد. این نشان میدهد که موفقیت MBSR ممکن است تا حدی به افراد کمک کند تا الگوی ثابت هیجانی فعالیت مغزی را تداوم دهند (بارنهوفرو همکاران، ۲۰۰۷؛ به نقل از دیدونا، ۲۰۰۹٫(
۲-۲۱- کاهش پاسخ دهی به استرس
ایجاد آرامش، توانایی مراقبهکننده را برای تجربهی حوادث منفی با واکنشپذیری کمتر افزایش میدهد. گلمن و شوارتز (۱۹۷۶؛ به نقل از دیدونا، ۲۰۰۹) این فرضیه را ارائه دادند که مراقبهکنندگان در مقایسه با گروه کنترل باید پاسخدهی فیزیولوژیکی کمی به محرک ناخوشایند نشان دهند. برای آزمون این فرضیه، آنها پاسخ هدایت قشری(SCR) را در حالی که آزمودنیها تصاویر حوادث کارخانه چوب را مشاهده کردند، در مراقبهکنندگان و گروه کنترل اندازه گیری کردند. SCR مقدار عرق تولید شده را به عنوان نشانهی برانگیختگی خودکار اندازه گیری کرد. در مقایسه با گروه کنترل، آزمودنیهای مراقبه در آغاز کمی بیشتر در SCR افزایش نشان دادند، اما بعد از آن سریعتر به خط پایه بازگشتند، که نشان دهندهی این بود که آزمودنیهای مراقبه پاسخ شدیدتری به تصاویر منفی داشتند، اما سریعتر توانستند آن تصاویر را رها کنند و به حالت آرامش ذهنی و تعادل بازگردند. احتمالا این آزمودنیها کمتر مشغول نشخوار افکار میشدند که برانگیختگی خودکارشان را تداوم میداد.
۲-۲۲- افزایش توان شناختی
فایدهی بالقوهی مهم دیگر مراقبهی منظم حفاظت در مقابل نازک شدن قشری است که معمولاٌ در سن پیری رخ میدهد. در پژوهش لازار، کر، واسرمان، گرای و گرو، (۲۰۰۵)، این نتیجه بدست آمد که در میان انجامدهندگان مراقبه، یک ناحیهی کوچک از کرتکس پیش پیشانی در نتیجهی نازک شدن قشری وابسته به سن معمول نازک میشود. این نشان میدهد که مراقبه ممکن است در مقابل نازک شدن قشری که معمولا با سن رابطه دارد حفاظت کننده باشد.
۲-۲۳- ریشه های حضورذهن
حضورذهن روشی برای جهتدهی توجه است که از سنتهای مراقبهی شرقی به ویژه بودایی نشات میگیرد و معمولاٌ به عنوان تمرکز ارادی یک فرد بر رویداد تجربه شده در لحظهی حاضر به روشی بدون قضاوت یا پذیرشمندانه توصیف شده است (کابات-زین، ۱۹۹۰؛ به نقل از بائر، ۲۰۰۶).
این سنتها مراقبهی حضورذهن را به عنوان روشی در دسترس برای همگان به منظور کاهش رنج و تقویت رشد کیفیتهای مثبت مانند آگاهی، بینش، معرفت، شفقت، و عدالت توصیف می کند (گلدشتاین، ۲۰۰۲؛ کابات-زین، ۲۰۰۳؛ به نقل از بائر، ۲۰۰۶). در دهههای اخیر، متخصصان و پژوهشگران بهداشت روانی غربی عقیده دارند که ایجاد حضورذهن می تواند برای افرادی که از دامنهی وسیعی از مشکلات و اختلالات رنج میبرند اما بدون توجه به اقتباس اصطلاحات یا سنتهای بودایی، سودمند باشد. به وسیلهی مفهومسازی تمرینهای مراقبهی حضورذهن سنتی به عنوان مجموعه ای از مهارتهایی که می تواند به صورت مستقل از هر نظام باور مذهبی آموخته شود، پژوهشگران و متخصصان، آموزش حضورذهن را به وسیلهی ادغام آن با مداخلاتی که به صورت روزافزون در مجموعههای بهداشت روانی و پزشکی ارائه میشوند در دسترس جمعیتهای غربی قرار دادهاند.
۲-۲۴- تفاوت حضورذهن با مراقبهی متعالی
مراقبهی حضورذهن از رویکردهای مراقبهای مبتنی بر تمرکز (مانند مراقبهی متعالی) که مستلزم محدود کردن توجه شخصی به محرک واحدی مانند یک واژه یا یک هجا (برای مثال، یک ذکر)، صدا، شیء، یا حس میباشد، متفاوت است. زمانی که توجه منحرف میشود، مجدداٌ به سرعت به شی مورد نظر بازگردانده میشود. منحرف شدن، حواسپرتی در نظر گرفته میشود، و هیچ توجهی به ماهیت محرکی که منجر به حواسپرتی شده است نمی شود. دستورالعمل در مراقبهی حضورذهن اغلب با تمرینهای مبتنی بر تمرکز آغاز میشود که شرکتکنندگان روی محرک خاصی (برای مثال، تنفس) تمرکز می کنند و هر زمان که متوجه شدند توجهشان منحرف شده است آن را باز میگردانند. سپس دستورالعمل حضورذهن تا تمرینهایی شامل مشاهده بدون قضاوت تغییر دائم جریان محرک شامل افکار، خاطرات، خیالپردازیها، حسهای بدنی، ادراکات، هیجانها، و امیال پیش میرود. در این تمرینها، منحرف شدن ذهن صرفاٌ رویدادی برای مشاهده شدن است. شرکتکنندگان یاد میگیرند تا به همهی این رویدادها بدون قضاوت کردن درمورد رابطه آنها با ارزش یا اهمیت، توجه کنند. این حالت مشاهده بدون قضاوتِ تغییر دائم جریان محرک، اغلب توجه محض یا آگاهی انتخابی نامیده میشود (کابات-زین، ۱۹۸۲؛ به نقل از بائر، ۲۰۰۶).
به عبارت دیگر، مراقبه را میتوان هم به عنوان یک فرایند و هم به عنوان یک حالت تعریف نمود. براساس تعریف سوترای یوگا، مراقبه عمل تعمق درونی و حالتی بینابین توجه صرف به یک موضوع و جذب کامل در آن میباشد. برخی بیان نموده اند که به صورت کلی میتوان مراقبه را با دو ویژگی اصلی برشمرد: تمرکز و حضورذهن. مراقبه به صورت تمرکز شامل متمرکزسازی توجه بر روی یک موضوع بیرونی (برای مثال تمرکز بر روی شمارش اعداد یا بازبینی تنفس، از برخواندن یک مانترا یا تصویرپردازی این فرایندها در بدن)، حفظ ذهن بر روی یک موضوع و افزایش شفافیت و آگاهی میباشد. در این نوع از مراقبه افراد تمرکز توجه خود را محدود می کنند. سبکهای خاصی که برای این کار بکار گرفته میشوند عبارتند از مراقبهی متعالی، کی یونگ یوگا، یوگا نیدرا، در مقابل مراقبهی حضورذهن شامل بسط توجه به شیوهای غیر قضاوتی و غیرواکنشی برای آگاه شدن از تجارب حسی، ذهنی و هیجانی میباشد. این تکنیک نیاز به گسترش دادن آگاهی دارد. شکلهای اصلی حضورذهن به صورت ذن و مراقبهی ویپاسانا میباشد (به نقل از کوستانسکی و هاسد، ۲۰۰۸).
در مراقبهی ویپاسانا افراد نقش مشاهدهگری را برای افکار و حسهای بدنیشان توسعه می دهند. هدف اولیه باقی ماندن در لحظهی حال و هدف نهایی افزایش آرامش و تعادل یعنی توسعهی حالتی از پذیرش، و غیر قضاوتی بودن است که وابسته به آگاه شدن از افکار و احساسات جسمانی میباشد. مراقبهی ذن متمرکز بر حذف افکار مزاحمی است که مخل فرایندهای قضاوتگری شناختی است که برای رسیدن به حالت گستردهتری از هشیاری نیاز میباشند. در مورد رابطه این دو نوع مراقبه بیشتر قائل به رابطهای پیوستاریاند تا طبقهای (به نقل از کوستانسکی و همکاران، ۲۰۰۸). در مراقبهی متعالی هدف بیشتر افزایش توانایی بیمار برای متمرکز شدن میباشد در حالیکه در مراقبهی حضورذهن مهمترین مساله ایجاد انعطافپذیری در توجه کردن و بازگرداندن توجه به محلی است که در آن تمرکز صورت گرفته است؛ یعنی علاوه بر تمرکز انتخابی، تغییر جهت دادن و توسعهی حالتهای توجه فراگیر نیز مدنظر میباشند.
در حال حاضر رویکردهای حضورذهن برای دامنهی وسیعی از جمعیتها از اختلالهای روانی یا شرایط پزشکی تا کاهش استرس و افزایش بهزیستی بهکار میرود. مراقبه نیز می تواند در انواع مختلف که حضورذهن نوعی از آن است، درمان مفیدی برای بیماریهای نفس (شامل بیماریهای اراده، منش و قضاوت) باشد.
[۱]. Jain, Shapiro, Swanick, Roesch & Mills
[۲]. Farb, Segal, Mayberg, Beam & Mckeon
[۳]. Davidson
[۴]. Davidson, Kabat Zinn, Schumacher, Rosenkranz & Muller
[۵]. Goleman & Schwartz
[۶]. Lazar, Kerr, Wasserman, Gray & Greve
[۷]. Goldstein
[۸]. Transcendental Meditation
[۹]. Bare attention
[۱۰]. Choiceless Awareness
[۱۱]. Kostanski & Criag Hassed
۳- Pop , Alice , Mchale & Edward
۴- Self – Percevied
۵-Self – ideal
۶- Self – concept
۷- Gorge kelley
[۹] – Maslow
- ۹۹/۰۳/۱۰