تقسیم بندی بازیها – بازی آزاد (تمرینی): این بازیها عموما در دوره حسی حرکتی دیده می شوند و هدف اصلی آنها شناخت محیط و وسایل اطراف می باشد. این بازیها بدون قاعده بوده و صرفا مطابق خواست کودک انجام می شوند و در آنها نیازی به وجود همبازی نیست. با پایان دوره خردسالی این بازیها…
رویکرد روان تحلیلی آنا فروید، رویکرد گشتالتی فردریک و لورا پرلز، رویکرد آدلر، رویکرد رفتاری- شناختی کنل و رویکرد کودک محور ویرجینیا آکسلاین رویکردهای موجود در رابطه با بازی درمانی می باشند. از میان این رویکردها رویکرد آخر یعنی بازی درمانی کودک محور بیش از سایر نظریات مورد پذیرش بوده و تحقیقات زیادی در مورد آن در حال انجام می باشد. این رویکرد از یک سو مبتنی بر استعداد فطری کودک برای کوشش در جهت رشد و بلوغ و از سویی دیگر نگرشی در جهت «خود فرمان بودن» کودک به گونه ای سازنده می باشد. درمانگر در این رویکرد اعتقاد به بخص درونی کودک داشته و هدف او برقراری ارتباط با کودک به شیوه ایست که قدرت کارگردانی و هدایت درونی، سازندگی، خلاقیت و خود شفابخشی را در کودک پرورش دهد تا او قادر به آزاد کردن و بروز استعدادها و قابلیتهای رشدی خود شود. لندرث و سوئینی در سال 1997 بازی درمانی را بر اساس رویکرد کودک محور توضیح می دهند.
پایه های بازی درمانی کودک محور بر درمان مراجع محور قرار گرفته است که در سال 1951 توسط کارل راجرز پدید آمده و ویرجینیا آکسلاین از همکاران او این اصول را برای بازی درمانی کودک محور تدوین کرده است. پایه های نظری این رویکرد علاوه بر مرتبط بودن با سن و رشد جسمی کودک، تا حدی با نیروهای درونی، روش و اقدامات فرد برای برقراری ارتباط با خود و کشف خویشتن نیز ارتباط دارد. در این فرآیند به رشد فردی به عنوان یک فرآیند جاری، سیال و بالنده نگاه می شود. در نظریه کودک محور ساختار شخصیت بر سه سازه مهم و اصلی استوار است که عبارتند از: شخص، میدان پدیداری و خود.
شخص مجموعه فاکتورهاییست که کودک را می سازند شامل افکار، رفتارها، احساسات و وجود فیزیکی که در فرآیند رشد شخص حضور دائم دارند. مطابق این رویکرد کودک در مرکز دنیایی از تجربه زندگی می کند که پیوسته در حال تغییر می باشد. هر کودک ضمن تعامل و پاسخگویی به دنیا یتجربیات فردیش، مانند یک کل سازمان یافته نیز تغییر می کند و تغییر در هریک از اجزای او باعث ایجاد تغییرات در سایر اجزا می گردد. از این رو یک تعامل فردی پویا همواره در حال روی دادن است که در آن کودک در یک نظام کامل همواره در جهت شکوفا کردن خود تلاش می کند. این فرایند پویا و فعال یک حرکت درون زاد در جهت تبدیل شدن به شخصی با عملکرد، رشد، بهبود، استقلال، بلوغ و اعتلای مثبت تر می باشد.
دومین جزء ساختار شخصیت در رویکرد کودک محور، میدان پدیداری است. میدان پدیداری به هر چیز که کودک تجربه می کند دلالت دارد. برای کودک هر چیزی که وقوع آن را درک کند در حکم واقعیت است. بنابراین در صورتی می توان کودک و رفتارهایش را درک کرد که ادراک کودک از واقعیت درک شود. راجرز در سال 1951 می نویسد: «رفتار اساس عبارت است از تلاش هدفمند ارگانیزم برای رفتار نیازهایی که تجربه می کند.» که این مفهوم زیربنای بخش اعظمی از بازی درمانی کودک محور می باشد. همواره باید از دریچه نگاه کودک رفتار او را درک کرد لذا درمانگر از قضاوت یا ارزیابی ساده ترین رفتارهای کودک نیز اجتناب کرده، سعی می کند تا چهارچوب مرجع درونی کودک را بفهمد چرا که این درمانگر است که می باید خود را با کودک تطبیق دهد و از کودک انتظار نمی رود که با ملکهای از پیش تعیین شده او کنار آید.دانلود پایان نامه مرکز درمانی و حمایت از کودکان سرطانی بارویکرد معماری سبز
سومین سازه نظریه کودک محور خود می باشد. خود بخشی از تجربیات و تعاملات کودک با افراد است که کودک تدریجا بین خود و آنها فرق می گذارد. می توان این مساله را به عنوان بخشی از دنیای خصوصی کودک تعریف کرد که تدریجا در مسیر تعامل با دیگران «من» نامیده می شود. در واقع خود، تمامیت و مجموع ادراکات کودک است. در این فرآیند کودک عواملی که باعث ارتقا او می شوند را مثبت و عواملی را که از او محافظت نکرده یا باعث اعتلای او نمی گردند را منفی تفسیر می کند. در این مرحله کودک باتوجه به عکس العملهایی که از دیگران در برابر رفتارش می بیند، به ارزش گذاری رفتارهایش می پردازد و لذا اگر خواسته ها و اصول اطرافین با خوسته های او انطباق نداشته باشد، او به منظور حفظ خود انگاره مثبت دست به تحریف تجربیات خود زده و احساسات مثبت اولیه حاصل از آن تجربیات را انکار می کند. چنین مواردی در صورت ادامه ممکن است باعث آن شود که کودک نسبت به احساسات خود دچار شک و تردید شده و به جای تکیه بر خواستها و ارزیابی خود، به ارزیابی های اطرافیان متکی شده و دچار گم گشتگی شود. (قربانی ،1390)
- ۹۷/۰۷/۲۹